موضوع: "امام زمان عليه السلام"
شهید احمد وکیلی
جمعه 99/04/13
میشود خوب حس کرد چه قدر زیبایی
وقتی که ماه در وجود توست!!!!!!!!
وقتی اینقدر جانانه و دلیرانه ایستادی تا من نفس بکشم.
توشکنجه شدی تا من نفس بکشم
با اینکه بال هایت را شکستند
مظلومانه ترین اشعارم برای توست……
دست هایت را بریدند دم نزدی و قرآن خواندی
………..
نمیدانی در چهره ی نوزده ساله ات چه مرد باابهتی ست
مردی که هیچ جا و در هیچ کسی به مانندش را ندیده ام….
قهرمان من !
#حانونا
#رفیق_شهیدم
شهید احمد وکیلی..
#
سردار سلیمانی
دوشنبه 98/10/30
صبح جمعه شد نشسته به ندبه ها بودند
چشم هایی که بیدار به یاد شما بودند
من نبودم مثل مدت های بسیاری
بغض هایی مانده در گلو بی صدا بودند
برای مردی که باز به قافله ی حسین پیوست
برای مردی که از مرام عباس با صفا بودند
در صفحه های روز نگاه میکردم
چنگ هایی که در قلب تو و ما بودند
گویی که شما رفتید و ایران را
یتیم کرد نبود پدری که با خدا بودند
بیدارتین مرد هنوز در کنار ماست
مردی که از نسل شهید کربلا بودند
نگاهمان کن ای ماه شب چهاردهه
چشم های شما شنیدم که سیاه بودند
برگرد و بیا ای مستجاب ترین دعا
دعای اصلی ما که ظهور شما بودند
ارام کن ای خورسید همیشه تابان من
دل های که منتظر بقیه الله بودند
حانونا
قلبي شكسته تر
دوشنبه 98/05/14
از تو مي خواهم برايم دعا كني با قلبي شكسته تر
باور كني اعتماد مرا هر چند گسسته تر
واژه ها را سروده ام با درد سري و بغض
اكنون شده اين بغض برايم كشنده تر
قلب من مشت شده در كوله بار عشق
عشق تو چسبيده به قلبم تپنده تر
باز هم بغض و باز هم ياد تو و ياد نبودنت
اين بار شده عشقت برايم چشنده تر
خدا كند كه خوشت ايد از اين واژه ها
بلرزد و بگيرد دلت اما لرزنده تر
به خدا بگو مثل تو اسان بگذرد
مثل ان وقت ها كه مي شود بخشنده تر
اسمت كه مي ايد …مي ايد به خاطرم
اكنون در برابرت شده ام شرمنده تر
خسته ام اما نمي دانم چه بگويمت
بغض ها در گلويم شده اند درنده تر
اين بيت اخر است و يه عالم حرف مانده
اما تو شده اي برايم ارزنده تر
براي من مثل ان وقت ها دلنشيني هنوز
گويي كه عشقت به ثمر رسيده رسنده تر
حانونا
مولود ماه
سه شنبه 98/03/07
رويي براي بردن نامش نمانده است او عاشق ما بود همان هم نمانده است
گذاشته است و رفته است از شهر پر ريا ما مرده ايم و زنده اي دگر نمانده است
امروز كه روز مولود ماه بود و رفت يك هديه براي حضرت دلبر نمانده است
من گريه ميكنم نه براي نبودنش براي ابرويي كه پيشش نمانده است
اشك ها ريخته اي و بغض ها تلمبار شده كدام بغض بين بيخ گلويت نمانده است
هنوز هم آن دل عاشق با من است با اينكه مجالي براي بودن نمانده است
مي نشينم در خفا برايت گريه ميكنم قلبي براي آشكار كردنش نمانده است
مي خواستم برايت اي ماه بهترين شوم راهي دگر براي با تو بودن نمانده است
همه ي پل هاي پشت سرم را كرده ام خراب هيچ فرصتي براي دور برگشت نمانده است